English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 233 (1991 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bear U مربوط بودن
bears U مربوط بودن
bear on U مربوط بودن
pertian U مربوط بودن
to be in rapport U مربوط بودن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
treat U مربوط بودن به
treated U مربوط بودن به
treats U مربوط بودن به
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
depend U مربوط بودن منوط بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
allude U افهار کردن مربوط بودن به
alluded U افهار کردن مربوط بودن به
alludes U افهار کردن مربوط بودن به
alluding U افهار کردن مربوط بودن به
concern U مربوط بودن به
concerns U مربوط بودن به
interdepend U بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
pertain to U مربوط بودن به
to hang together U باهم مربوط بودن
to have connexion with U مربوط بودن با
to correspond to U بهم مربوط بودن
Other Matches
program loans U قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
elevation guidance U دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual U مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
bioclimatic U مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
auditory U مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital U مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
supervisory U مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
relative U که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic U مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical U مربوط به صدا مربوط به سامعه
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
distance angle U زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
range component U عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
civil appropriation U اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
hypobaric U مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
consists U شامل بودن عبارت بودن از
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
want U فاقد بودن محتاج بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
owe U مدیون بودن مرهون بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
having U مالک بودن ناگزیر بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
agreeing U متفق بودن همرای بودن
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
resides U ساکن بودن مقیم بودن
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
agrees U متفق بودن همرای بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
haze U گرفته بودن مغموم بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . U کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
stand U بودن واقع بودن
profiteer U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
as for U مربوط به
germane U مربوط
correspondent U مربوط به
coherent U مربوط
pertinent U مربوط به
pertinent U مربوط
proper U مربوط
curatorial U مربوط به
apposite U مربوط
vespertinal U مربوط به شب
irrelevant U نا مربوط
correspondents U مربوط به
pertinenet U مربوط
cretaceous U مربوط به گچ
eight bit system U مربوط به یک
relevant U مربوط
hydraulic U مربوط به اب
condequent U مربوط
caprine U مربوط به بز
affined U مربوط
related U مربوط
for U مربوط به
pertaining U مربوط به
lineal U مربوط به خط
coordinate U مربوط
domiciliary U مربوط به خانه
sartorial U مربوط به خیاطی
coherently U بطور مربوط
ghostly U مربوط به روح
divisional U مربوط به تقسیم
ameban U مربوط به امیب
expiratory U مربوط به زفیر
aesthetic U مربوط به علم
astrological U مربوط به نجوم
amazonian U مربوط به امازونها
ameba U مربوط به امیب
self- U مربوط به خود
aguish U مربوط به تب و لرز
ceremonials U مربوط به جشن
meteorological U مربوط به هواسنجی
aluminous U مربوط به الومینیوم
fistulous U مربوط به ناسور
material U مربوط جسم
centenarian U مربوط به قرن
outbound U مربوط به خارج
posts U مربوط به پست
posted U مربوط به پست
post- U مربوط به پست
post U مربوط به پست
geriatric U مربوط به پیری
aesthetically U مربوط به علم
glossal U مربوط به زبان
glyptic U مربوط به حکاکی
goidelic U مربوط بسلت
racing U مربوط بمسابقه
technologically U مربوط به فناوری
technological U مربوط به فناوری
nutritional U مربوط بهتغذیه
fossil U مربوط بادوارگذشته
materials U مربوط جسم
genethliac U مربوط به طالع
centenarians U مربوط به قرن
numerical U مربوط به اعداد
faunae U مربوط به جانوران
filiate U مربوط ساختن
adulterous U مربوط به زنا
congressional U مربوط به کنگره
thematic U مربوط بموضوع
nuclear U مربوط به اتمی
my U مربوط بمن
feminine U مربوط به جنس زن
four dimensional U مربوط به بعدچهارم
dependent U مربوط محتاج
achaian U مربوط به اخائیه
gallinaceous U مربوط بماکیان
achaean U مربوط به اخائیه
acetarious U مربوط به سالاد
garlicky U مربوط به سیر
fossils U مربوط بادوارگذشته
narcotic U مربوط به موادمخدره
brumal U مربوط به زمستان
c U مربوط به کامپیوتر
valedictory U مربوط به خداحافظی
calligraphic U مربوط به خطاطی
caloric U مربوط به کالری
capitular U مربوط بفصل
histrionic U مربوط به نمایش
cerebellar U مربوط به مخچه
attached U مربوط متعلق
tutorials U مربوط به قیمومت
Recent search history Forum search
1This clause summarizes general aspects on AT commands and issues related to them. For further information, refer to ITU-T Recommendation V.25ter
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
2In someone bad (or good) books.
2In someone bad (or good) books.
2تعریف فونتیک چیست؟
1معنی کنید: Residential Demand Side Management
1life cycle ceremonies
3midas touch
1What it means in slang term " I'm sleeping in truck" ?
1It's not business to you
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com